اما در ماههای اخیر آنچه روسیه را بیش از گذشته خبرساز کرده تظاهرات اعتراضی بعد از برگزاری انتخابات پارلمانی 3ماه پیش بوده است. معترضان در این تظاهرات بیسابقه که در چند نوبت برگزار شد علیه شخص ولادیمیر پوتین نخستوزیر و نامزد انتخابات ریاستجمهوری شعار دادند. درباره تحولات اخیر و دورنمای آینده روسیه با دکتر حسن بهشتیپور کارشناس مسائل روسیه و قفقاز گفتوگو کردهایم.
- روسیه امروز با روسیه زمان به قدرت رسیدن پوتین چه تفاوتهایی کرده است که این همه محبوبیت پوتین تنزل یافته است؟
پوتین زمانی که در سال2000 به قدرت رسید، روسیه از نظر اقتصادی در بدترین وضعیت ممکن بود. به خاطر سوءاستفاده مالی گسترده یلتسین، فضای بیاعتمادی به سیاستمداران در جامعه حاکم بود. افرادی نظیر بزوفسکی، گزنسکی و خودورکوفسکی قبل از فروپاشی شوروی ثروتی نداشتند اما در کمتر از 10 سال میلیاردها دلار ثروت به آنها رسیده بود.
در واقع پوتین با 2 شعار سرکوب چچنیها و کنترل بحران چچن و دیگری مبارزه با الیگارشی مالی در آن دوره وارد عرصه قدرت شد و اعتماد مردم را جلب کرد. وی در دوره 4سال ریاست جمهوریاش هم موفق بود. اما مشکل اساسی روسیه بعد از دوران نخستوزیری پوتین شروع شد؛ یعنی از سال2008 به بعد. رکود و بحران اقتصادی دنیا از یک طرف و تکیه روسیه بهعنوان کشور صادرکننده نفت ، گاز و اسلحه به این چند محصول، شرایط را برای این کشور دشوار کرد. با اینکه قیمت نفت و گاز در این دوره افزایش یافت و درآمد اقتصادی روسیه هم افزوده شد اما حکومت در توزیع درآمد بین مردم موفق عمل نکرد و از این رو، دور جدیدی از افراد سوءاستفادهکننده مالی در دوره پوتین ظهور کردند؛ بهخصوص در این چهارسال اخیر که فضای بدی برای روسیه ایجاد شد. از طرف دیگر، روسیه به غرب اعتماد و روابط خود را با غرب بازسازی کرد تا شاید وضعیت بهتر شود اما عملا آمریکاییها، بهخصوص در دوره اوباما، یعنی از سال2008 به بعد، به وعدههای خود در بهبود مناسبات با روسیه عمل نکردند. ولی آخرین موضوعی که تیر خلاص را به محبوبیت پوتین زد، کاندیداتوری دوباره وی برای ریاستجمهوری بود؛ یعنی گردش نخبگان در روسیه باید بهگونهای انجام میشد که دست کم بعد از مدودف فرد دیگری میآمد یا مدودف برای بار دوم کاندیدا میشد. اما وقتی مردم دیدند که پوتین مجددا خود را نامزد ریاستجمهوری کرده، فهمیدند که مدودف در این چهارسال فقط برای حل مشکل قانون اساسی در قدرت بوده است. همچنین دوره ریاستجمهوری به 6سال افزایش یافت و این به معنای آن است که پوتین درصدد آن است که حداقل تا سال 2024 رئیسجمهور باشد. مجموع این شرایط، روسیه را اکنون به اینجا رسانده که چنین فضایی علیه پوتین در آن ایجاد شدهاست.
- ایده پوتین برای اداره روسیه مبتنی بر چیست؟ بهنظر میرسد که ترکیبی از لیبرالیسـم باکمونیسـم و سوسیالیسم باشد.
نه. اتفاقا حداقل حزب حاکم که حزب روسیه متحد است، رسما در کنگرهها و مجامعش محافظهکاری را بهعنوان ایدئولوژی خود معرفی میکند. در اقتصاد البته تفکر لیبرالیستی دارند اما در سیاست رویکرد محافظهکارانه دارند. از اینرو، پوتین که رهبر این حزب است، بهعنوان رهبر یک حزب محافظهکار در تعریف سیاسی روز شناخته میشود؛ در ایدههای اقتصادی، رویکرد لیبرالیستی دارند اما در سیاست خارجی هم دنبال ضدیت با آمریکا نیستند بلکه بهدنبال این هستند که روسیه دوران تزاری و دوره بلشویکی را به نوعی در عرصه بینالملل احیا کنند؛ یعنی قدرت ازدست رفته روسیه را احیا کنند؛ چون روسیه امروز بهعنوان بازیگر درجه2 شناخته میشود. اینها بهدنبال تغییر این موقعیت روسیه هستند.
- آیا جامعه روسیه و نظام سیاسی حاکم در این کشور بهگونهای است که رخدادی نظیر انقلابهای جهان عرب در آن رقم زده شود؟
به هیچ وجه. اول اینکه مخالفان پوتین 3 طیف کاملا متفاوت هستند؛ عدهای کمونیستهای قدیمی هستند، عدهای حزب میهنپرستان روسیه، یعنی ملیگرایان و عدهای دیگر هم غربگرایان هستند نظیر نمتسوف، کاسیانوف، ریچکوف و کاسپاروف قهرمان شطرنج جهان؛ یعنی بحث تکرار انقلابهای عربی در این کشور اصلا ناممکن است زیرا بهشدت مرکزگراست و وابسته به افراد نخبهای است که حداقل در 10سال گذشته در روسیه حاکم هستند. بعید میدانم که اساسا انقلابهایی از نوع انقلابهای عربی در این کشور روی دهد.
- رابطه پوتین و مدودف همیشه محل بحث بوده است. اکنون هم مشخص شده که این دو، تفاوت دیدگاه قابل توجهی با هم ندارند و فقط نوعی تقسیم نقش کردهاند؛ آیا چنین نیست؟
اساسا میتوان تعبیر یک روح در 2 بدن را برای این دو شخصیت به کار برد. اگر قبلا تردیدی درباره نوع رابطه این دو بوده است، اکنون دیگر شکی وجود ندارد، این دو اختلافی با هم ندارند و کاملا هماهنگ هستند. اینها قصد دارند تا سال2024 همچنان در روسیه حاکم باشند.
- حال با توجه به اعتراضهایی که در روسیه در جریان است، دورنمای سیاسی این کشور را چگونه میبینید؟
اگر پوتین به قدرت برسد که به احتمال بسیار زیاد چنین خواهد شد، ما قاعدتا با روسیه جدید و پوتین جدید مواجه خواهیم بود. پوتین قصد دارد در سیاست خارجی مقداری از غرب فاصله بگیرد و مستقل باشد و در سیاست داخلی هم اصلاحاتی سیاسی را بهتدریج اجرا کند چون اگر این اصلاحات سیاسی را اجرا نکند، فرار سرمایه از این کشور، بهصورت سرسامآوری ادامه خواهد یافت. روسیه طبق آمارهای رسمی فقط از سال2011، 84 میلیارد دلار فرار سرمایه داشته و سال قبل آن، یعنی در سال2010 هم 34 میلیارد دلار از این کشور خارج شده است. تصور کنید که چه فاجعهای برای این کشور حاصل شده است. حتما پوتین به این فکر است که در دوره آینده اصلاحات سیاسی را هرچند بهتدریج انجام دهد تا از دخالتهای آمریکا و سازماندهی گروههای مخالف جلوگیری کند.
- در سیاست خارجی روسیه بهنظر میرسد که اصطکاک این کشور با غرب هر روز بیشتر میشود، بهویژه بعد از انقلابها در کشورهای عربی. دلیل این ضدیت و افزایش اصطکاک چیست؟
این برخوردها ارتباطی با انقلابهای عربی ندارد. علت این اصطکاک، عدمتحقق وعدههای اوباما بهویژه درباره سپر دفاع موشکی بود. درواقع آمریکاییها فضا را آن طور که روسیه میخواست، مثبت نکردند و همچنان طرح سپر دفاع موشکی را به شکل دیگری اجرایی کردند که مورد توافق و رضایت روسیه نبوده و نیست. قبل از این قرار بود رادارهای سپردفاع موشکی در چک و لهستان مستقر شود و اکنون به ترکیه منتقل شدهاست.
- آخرین وضعیت روسیه و غرب درباره موضوع سپر دفاع موشکی چگونه است؟
روسها 2 خواسته در این رابطه داشتند؛ یکی اینکه تضمینهایی از سوی واشنگتن داده شود که این سپر علیه روسیه استفاده نشود و دوم اینکه روسیه در این طرح مشارکت داده شود. اما آمریکاییها به هیچ کدام از این خواستهها عمل نکردند، بنابراین، این مشکل همچنان بهعنوان معضل اساسی در مناسبات دو طرف باقی مانده است.
- مرز ایستادگی روسیه در زمینه سیاست خارجی در مقابل غرب کجاست؟ آیا حدی برای این مقاومت وجود دارد؟
تا جایی که مصالح ملی این کشور ایجاب کند و امکانش وجود داشته باشد، مسکو مقاومت میکند. در صحنه قدرت در نظام بینالملل تا زمانی میتوان پیشرفت که امکان مانور وجود داشته باشد. روسیه الان قدرت مانورش در سازمان ملل در بحث استفاده از حق وتو است. در اقتصاد تا جایی که قدرت اقتصادیاش به آن اجازه میدهد، امکان مقاومت دارد. روسیه تا جایی که منافع ملیاش اقتضا کند، در مقابل غرب میایستد و هرجا که معاملهای پیشنهاد شود که منافع بیشتری داشته باشد میتواند کنار بیاید؛ همانطور که در سال1999 در کوزوو این سناریو پیش آمد. اما درباره سوریه که اکنون یکی از محورهای اصلی مورد مناقشه روسیه با غرب است، روسها جدی هستند چون منافع استراتژیکشان در خاورمیانه به خطر افتاده است.